بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً آمین یا رب العالمین

قصرنور
قصرنور
این وبلاگ را برای عرض ارادت وعشق به حضرت مهدی ساختم

در همین حال،از دور شبحی به نظرم رسید،به او خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود و در کنارم ایستاد،جوانی بود گندم گون و زیبا با لباسی پاکیزه که به نظر می آمد از اشراف باشد. برشتری سوار بود ومشک آبی با خود داشت.

سلام کردم.او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود.                                                      

فرمود:تشنه ای؟

گفتم:آری.اگر امکان دارد،کمی آب از آن مشک مرحمت بفرمایید!

او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم.

آنگاه فرمود:می خواهی به قافله برسی؟

گفتم:آری.

او نیز مرا بر ترک شتر خویش سوار نمود و به طرف مکه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعای حرز یمانی را قرائت کنم.مشغول قرائت دعا شدم.در حین دعا گاهی به طرف من بر می گشت و می فرمود:این طور بخوان!

چیزی نگذشت که به من فرمود:این جا را می شناسی؟

نگاه کردم،دیدم در حومه شهر مکه معظمه هستم،گفتم:آری می شناسم.

فرمود:پس پیاده شو!

من پیاده شدم برگشتم او را ببینم ناگاه از نظرم ناپدید شد،متوجه شدم که او قائم آل محمد(ص)است.از گذشته خود پشیمان شدم،و از اینکه او را نشناختم و از او جدا شده بودم،بسیار متاسف و ناراحت بودم.

پس از هفت روز،کاروان ما به مکه رسید،وقتی مرا دیدند،تعجب نمودند.زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد.به همین خاطر بین مردم مشهور شد که من طی الارض دارم.






نوشته شده در تاریخ 5 / 2 / 1391 توسط اسفندیارپور
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin

گروه مترجمین ایران زمین

ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ